چون زل زدن آخرشیری به شکارش
دربین دو ابرو گِرهی خورده به کارش
آن تیر که رفته ست گره را بگشاید
خود نیز گره خورده به چشمان خمارش
از دورحرم ماه پریشان طرف آب
خارج شده از محور دوّار مدارش
من در عجبم ماه چرا دروسط روز
برآینهی علقمه افتاده گذارش!
تذهیب دوتا چشم ودو ابروی معلّا
قرآن به سخن آمده با نقش ونگارش
طوفان مهیبی ست که تا چشم ببیند
تیراست که از دور می آید به مهارش
بی دست وسروچشم ولی باز می آید
انگارکه بامرگ به هم خورده قرارش!!!
بیست و پنجم شهریور 1389مهدی رحیمی (زمستان)